ملیساملیسا، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 11 روز سن داره

ملیسا ؛ هدیه آسمانی

دخترم، ملیسای بابا، از وقتی که پا به این دنیای خاکی گذاشتی، شروع به نوشتن کردم، نوشتم از عشق پدری که عاشقانه دخارش رو دوست داشت. بمونی یرام با

اولین روز پدر بابای ملیسا

سلام بابایی جوونم  . الهی فدات شم .دلم برای نوشتن از تو و خوبیهات تنگ شده بود . وای چه تجربه بی نظیری داشتم من . تا همین پارسال همیشه روز پدر رو به پدر و پدر خانمم تبریک می گفتم ، اما امسال دقیقا تو سالگرد تولد حضرت علی سر ظهر خوابیده بودم که یهو دیدم یه دست کوچیک و مهربون داره می زنه رو دلم . بیدار شدم دیدم عزیز دلم ، دختر نازم ملیسا به همراه مامان مهربونش چند تا کادو دستشون گرفتند و می خوان اولین کادوی روزپدرم رو بهم تبریک بگن . خیلی زیبا بود ، زیباتر اینکه با اصرار مامان وقتی لبت رو روی گونه هام گذاشتی و منو بوسیدی دلم پر کشید . پر کشید به دنیای قشنگ دلت ، ممنونم که تو دلت یه جای کوچیک هم برای من باز کردی . ممنونم که منو قابل میدون...
18 خرداد 1391

عروسی عمو سعید

  سلام بابایی گلم . الهی که خودت عروس شی . پریشب عروسی عمو سعید بود . خدا رو شکر به خوبی برگزار شد . الهی فدات شم . تو هم که ماه مجلس بودی . هر کسی که از در داشت خارج می شد سفارش می کرد که اسفند برات دود کنم . تو مجلس هم یه دقیقه تو دست مامان نبودی ، همش دست به دست می چرخیدی و دلبری می کردی . الهی فدات شم . مامان میگه من فقط رژ لب از روی لپ ملیسا پاک می کردم . خدایا به بزرگیت قسم مقدمات خوشبختی تموم جوونها رو فراهم کن . وقتی داماد اومد قسمت آقایون و رفت رو صندلیش نشست بی اختیار اشکهام سرازیر شد ، از خدا خواستم خوشبختشون کنه . بگذریم . خلاصه اینکه ای عزیز تر از جوونم ، خیلی باهات خوشبختم ، خیلی راضیم ، خدا رو شاکرم که تو رو بهمون داد ...
4 خرداد 1391

اولین سالروز مادر

من بدهکار توام ای مادر    همه جانی که به من بخشیدی       لحظاتی که برای امن من جنگیدی           و بدهکار توام عمرت را              روزهایی که ز من رنجیدی                   اشک ها دزدیدی، و به من خندیدی سلام بابا جوونم . سلام می دم به شما و مامان شما . نمی دونم از الان باید این روز رو به تو هم تبریک بگم ا اینکه هنوز خیلی زوده ؟ اما به هر حال شما از جنس زن هستی و درست مثل مامان و مادربزر...
23 ارديبهشت 1391

صاحب پسر خاله شدی بابا

ملیسا خانم سلام . دختر بابا سلام . الهی فدات شم چند روز میشه که شما برای اولین بار صاحب یه پسر خاله شدی . خدا به دختر خاله پریا ، یه داداش کاکل زری هدیه داد . اسم کوچولوی ناز ، آریا و دقیقا هفت ماه و ده روز از شما کوچیکتره . الهی قربونت برم . ماشالله چقدر بزرگ شدی . تو این یه هفته مامانی رفته پیش خاله شادی تا تو نگه داشتن آریا جون کمکش کنه . این هفته صبحها می بردمت پیش عزیز جون ، اونقدر ماهی که کلی تو روحیه مامان من هم تاثیر گذاشتی ، امروز وقتی رفتیم تو رو پس بگیریم ، گفت فردا نیماریش؟ معلومه که حسابی دل عزیزی رو بردی . شما هم یه مقدار سرفه می کنی و امروز بردیمت پیش دکتر ، اونم بهت دارو داد . گل دختر نارم ، دیروز  وقتی دلم تو اد...
15 ارديبهشت 1391

تو گل ناز می ، دوستت دارم فرشته مهربون

  سلام به گل دختر خوبم . سلام به عزیز دلی که وارد هشت ماهگی شد . الهی فدات شم .امروز برای اولین بار پوره سیب زمینی خوردی . فکر کنم دستپخت مامان رو خیلی دوست داشته باشی . تو پست قبلی ، نظرات خاله هات و آرزوهای قشنگشون رو انشالله وقتی بزرگ شدی می خونی . الان مامان داشت عطسه می کرد و تو به عطسه های مامان کلی خندیدی و قهقهه زدی . الهی فدات شم عطسه که خنده نداره .تو این مدت چند بار رفتیم پیک نیک و کلی بهت خوش گذشت . الهی قربونت برم . الان سعی کردم بخوابونمت اما نمی دونم چرا داری مقاومت می کنی . فکر کنم از دیدن من و مامان سیر نشدی و می خواهی تا باز هم باهات بازی کنیم . الهی . ببخشید بابا اگر بخار کار و مشغله های موجود نمی تونیم کامل در خ...
3 ارديبهشت 1391

جنگل گردی ملیسا خانم

ملیسا جان سلام . سلام به روی ماهت . الان من و مامان حمامت کردیم و مثل یه دسته گل خوشبو شدی . الهی فدات شم . الهی فدای اون دستهای کوچولوت شم . چقدر این دستهات بهم امید و آرامش میده . درست مثل وقتی که کوچیک بودم و دست مامان و بابام رو می گرفتم . الهی فدات شم آرامش من . همین الان پتو رو پیچیدی دور خودت و داری باهاش کلنجار می ری . امروز بارون خیلی خوبی اومد . با مامانت تصمیم گرفتیم یه سر بریم جنگل سرخه حصار . نمی دونی چقدر زیبا و رویایی بود . به تمام خاله ها پیشنهاد می کنم این چند روز رو اگر در تهران هستند به همراه همسران عزیزشون یه سر به جنگل سرخه حصار بزنند . خیلی رویایی و زیباست . واقعا مثل بهشت می مونه ، شکوفه های سیب ، آلوچه ، سنجد و سبزه...
26 فروردين 1391

سلام به روشنایی خونه بابا و مامان

سلام بابایی جوونم . روز جمعه شما بخیر . الان حریره بادوم خوردی و مثل یه فرشته کوچولو ، خوابیدی . الهی فدات شم ، به استناد روز شمار وبلاگت شما الان  6ماه و  15روز از زمان تولد قشنگت گذشت . راستش بابا امسال با تمام خوبیهاش یه مقدار سخت و نامهربان برای ما شروع شد . از یه طرف روز دوم عید کیف پول من مفقود شد و کلی مدارک هم از دست دادم . از طرفی محل کار مامان یه مقدار فیلم درآوردند و سر تمدید قرار داد باهاش سر ناسازگاری دارند ، از طرفی هم ما مجبوریم تا تو فرشته آسمونی رو هر روز صبح زود بیدار کنیم و ببریم خونه مامانی . طفلک مامانی کاملا اسیر تو می شه تا زمانی که مامان برگرده و تو رو پس بگیره . به خدا هم دلم برای تو کباب می شه ، هم مامان...
18 فروردين 1391

بازگشت ملیسا جون از مشهد الرضا

سلام بابایی جونم . سلام مشهدی ملیسا و یا به قول خاله شیما ( مش ملی ) . الهی فدات شم برای اولین سفر زیارتی ، شما عید امسال تشریف بردی مشهد برای دیدن حرم امام رضا . الهی فدات شم . تا شما رو می بردیم بیرون از هتل ، برنامه خوابت شروع می شد و خواب می رفتی بیرون و اکثرا در حالت خواب بر می گشتی . خیلی دختر خوبی بودی فقط نمی دونم چرا شبها بصورت نا متعارفی می زدی زیر گریه و حسابی اشکت در میومد . الهی فدات شم . خاطره زیاد داری بابا ، اما بزار یکی از خاطراتت رو اینجا بگم . تو ماشین بودیم و هوا یه مقدار سرد شده بود ، کلاه شما دو تا گوش گیر داره که موقع سرما روی گوشت رو می گیره ، خاله شیما کلاهت رو سرت گذاشت و می خواست اون گوشگیر ها رو روی سرت بچرخو...
12 فروردين 1391

اولین عید نوروز ملیسا

عزيز دلم ، اول از همه عيدت مبارك . اولين عيد تو نازنين دخترم مبارك .از خدا مي خوام كه تمام بچه هاي كوچولو را به يمن اين روز عزيز ، هميشه سالم و تندرست نگه داره ، چرا كه خدا بهترين حافظ براي بچه هاي كوچولو و ناز هستش . گلم حدود یک ساعت ديگه سال تحويل مي شه و تو اولين عيد نوروز رو تجربه مي كني .  ناراحتم . ناراحت از اينكه امسال 2 تا مادربزرگم به رحمت خدا رفتند . اي كاش امسال بودند . مخصوصا مادر مادرم ، خيلي دوستش داشتيم . امسال وقتي فكرش رو مي كنم كه زنگ بزنم شهرستان ولي مثل سالهاي قبل با مادربزرگم حرف نزنم ، خيلي اذيت مي شم . خيلي حيف بود كه بره . مادرم هم از وقتي كه مادرش به رحمت خدا رفته خيلي به هم ريخته ، خدايا تمام اموات رو كه تو ا...
1 فروردين 1391

اولین چهارشنبه سوری ملیسا خانم

سلام ناناز من . سلام نو گل زیبای بابا ، گل خوشبوی مامان و بابا . الان که دارم برات می نویسم شما تو بغل من با دقت هر چه تمامتر داری اوضاع رو رصد می کنی . الهی فدای اون کنجکاویت شم . شما الان 5 ماه و 22 روز و 11 ساعت از روز ولادتت می گذره . دیشب اولین چهارشنبه سوری خودت رو تجربه کردی . ای وای بابا الان می خواستی تو هم تایپ کنی . کلی ذوق کردم . این یعنی اینکه از من می خواهی تقلید کنی . خدا رو شکر حالت بهتر شده . اما هنوز باید مراقبت باشیم .دیشب رفتیم خونه عزیز جون و آقا جون ، سهمیه مهماتمون رو گرفتیم بعد اومدیم خونه مامانی و بابایی ، مراسم چهارشنبه سوری شما رو به همراه دختر خاله پریا و خاله شیما و .... برپا کردیم . الهی قربونت برم .  ...
24 اسفند 1390