اولین چهارشنبه سوری ملیسا خانم
سلام ناناز من . سلام نو گل زیبای بابا ، گل خوشبوی مامان و بابا . الان که دارم برات می نویسم شما تو بغل من با دقت هر چه تمامتر داری اوضاع رو رصد می کنی . الهی فدای اون کنجکاویت شم . شما الان 5 ماه و 22 روز و 11 ساعت از روز ولادتت می گذره . دیشب اولین چهارشنبه سوری خودت رو تجربه کردی . ای وای بابا الان می خواستی تو هم تایپ کنی . کلی ذوق کردم . این یعنی اینکه از من می خواهی تقلید کنی . خدا رو شکر حالت بهتر شده . اما هنوز باید مراقبت باشیم .دیشب رفتیم خونه عزیز جون و آقا جون ، سهمیه مهماتمون رو گرفتیم بعد اومدیم خونه مامانی و بابایی ، مراسم چهارشنبه سوری شما رو به همراه دختر خاله پریا و خاله شیما و .... برپا کردیم . الهی قربونت برم .
راستی یکی از خاله هات که اسمشون رو هم تو قسمت نظرات ننوشته بودند . ازم خواستند تا جواب سئوالشون رو بدم ، پس بنده ااعت امر می کنم و پاسخ می دم : و اما سئوال خاله :
یه سوال دارم ازتون دلم می خواد حتما بهم جواب بدین...
من ملیسا جون و خیلی دوست دارم و همیشه وبلاگشو چک میکنم تا از عکسای خوشگلش جا نمونم
و حالا سوالم از شما پدر عاشق اینه اگه یه روزی ملیسا بزرگ شد عاشق بشه... عاشق واقعی مردی که یکم دست و بالش تنگه فقط همین نه هیچ مشکل دیگه ای شما چه عکس العملی به عشق اون نشون میدین آیا ازش میخواین که بین شما و عشقش یکی و انتخاب کنه به صرف اینکه شما براش خیلی زحمت کشیدن؟؟یا کمکشون میکنین دست همو بگیرن یا منصرفش میکنین یا چی؟؟خواهش میکنم جوابمو بدین ممنون میشم .
و اما پاسخ بنده : این حرفهایی که می نویسم شعار نیست ، بلکه چیزی که بهش اعتقاد دارم و خودم هم مصداق بارز سئوال شما بودم . شاید الان گفتن این حرفها برای ملیسا خوب نباشه ، اما خوب این حرفها هم یک واقعیت تو زندگی هست و بالاخره روزی از روزهای خدا ، ملیسای منم بزرگ خواهد شد و مثل تمام آدمها نیاز به یه زندگی جدید خواهد داشت . اما اصولی از نظر من باید تو این قضیه حکمفرما باشه ، اول اینکه معمولا دخترها احساساتی هستند و خیلی زود احساسات پاک و لطیفشون باعث می شه تا فریب بخورند . هممون تو این جامعه بودیم و حتما این قضایا رو دیدیم که چقدر راحت با احساسات پاک و معصومانه یه دختر بازی می شه . پس اول از همه ازش می خوام که واقع بین باشه و با گفتن چند تا کلمه و یا دیدن چند موضوع عاطفی اسیر دام طرف مقابل نشه . از نظر من بهترین سن برای یک دختر برای اینکه بخواد به یک عشق پاک فکر کنه سن 22 سالگی به بعد هستش . البته می دونم که نباید من سن و سال برای ملیسای نازم تعیین کنم اما با توجه به نوع شغلم و چیزهایی که در جامعه دیدم ، تو این سن معمولا دختر خانمها پخته تر عمل می کنند . به هیچ وجه دوست ندارم که دخترم بازیچه دست کسی شه و از خدا تو این مدت خواستم که عاقبت بخیرش کنه و اگر بدونم که بازیچه شده نمی دونم که چه عکس العملی خواهم داشت . دوم اینکه در صورت وجود یک عشق دو طرفه ، تاکید می کنم ، عشق دو طرفه ، و نه یک هوس یا یک وقت گذرانی و .... مطمئن باشید اگر مطمئن شم که پسری که دخترم دوستش داره ، پسری هست که می تونه خوشبختش کنه ، خودم موجبات عروسیش رو فراهم می کنم . مگر من از خدا جز خوشبختی دخترم چی می خوام .؟ اگر انسانی خوش ذات باشه ، خانواده دوست و وفادار و اهل فعالیت و تلاش ، و تفاوت فرهنگی زیادی با هم نداشته باشند ( که البته در صورت وجود هم با کمی از خودگذشتگی و فداکاری قابل حل هستش ) نداشتن وضعیت مالی مناسب ، مانعی برای رسیدن دو عاشق نمی تونه باشه . تو پستهای اولم اشاره کردم که من از یک خانواده متوسط رو به ضعیف هستم . خودم هم هیچ چیزی نداشتم . بعد از خدمتم ، کمکهای خانوادم و یک مقدار هم پس اندار خودم ، شروع زندگی ما شد . عروسیمون رو برگزار کردیم ، خونه اولی که رهن کردیم ......تومن داشتیم . خونه دوم رسوندیم به ............ تومن ، و حالا خونه سوم هم ............. خدا رو شکر . با فداکاری همسرم هر روز داریم بهتر می شیم و خیلی با روز اول رهن خوونه تفاوت داریم . مگر من خودم از ابتدا چی داشتم که بعدها بخوام انتظارات دیگه ای داشته باشم . اما تنها چیزی که باعث می شد من قرص و محکم پیش برم و به فرداهای زندگیم امیدوار باشم این بود که همسرم رو دوست داشتم و دارم و اینکه خودم به این باور رسیده بودم که باید تلاش کنم و زندگیم رو بسازم . باید قبول کنم که حالا دیگه من و همسرم باید تا آخر خط پیش بریم ، اینکه اگر همین الان خیلی چیزها برامون یه آرزوست ولی با تلاش و فداکاری می تونیم بهش برسیم . مثل خونه و ..... حالا اگر به این نتیجه برسم که کسی که دخترم دوستش داره ، شرایط بالا رو درک می کنه و اون هم جامع شرایط بالا هست ، قطع یقین خودم برای جفتشون میشم پدر . همونطور که پدر همسرم هم با این که همین نگرانیهای من رو نسبت به من داشت ، من رو پذیرفت و در حقم پدری کرد .پدر و مادر همسرم چندین بار تو تنگناهای مالی کمکمون کردند و این چیزی نیست که از خاطر من پاک شه . همونطور که پدر و مادر خودم وقتی دیدند که من به اون بلوغ فکری رسیدم که می تونند به انتخاب من مطمئن باشند ، با وجود تفاوت سطح فرهنگی رضایت دادند تا من با اطمینان قلب و خیالی آسوده پا به زندگی مشترک بگذارم و برام به قول قدیمیها آستین بالا بزنند . من همین الان هم چیزی از خودم ندارم . تنها سرمایم عشقی که به خانوادم دارم و اطمینان به لطفی که خدا همیشه شامل حالم کرده ، اما مطمئنم که به کمک خدا و تلاش خودم و همسرم و فداکاری دختر و همسرم انشالله به همه چیز خواهیم رسید . انشالله که همه به آرزوهای به حقشون برسند . ببخشید بابا جوونم خیلی حرافی کردم . این حرفها خیلی برای تو زوده . بزار اول بزرگت کنم و خدا بهم کمک کنه تا منطقی و اصولی تربیت بشی و اونقدر خانم و ماه باشی که با اولین عشق تو ، منم بهش احترام بزارم چون به تو اطمینان خواهم داشت . به تو و فکر تو . دوستت دارم
الهی فدات شم ببین چه ذوقی کرده
الهی ببین اصلا از فش فشه نمی ترسه ، بچه پررو
اولین حوله تنی ملیسای خوشگل
ملیسا خانم و تجهیزات چهارشنبه سوری
ملیسا خانم و فرزندان عمه ، امیر مهدی و مهدیه