ملیسا و دومین ماه محرم زندگیش
سلام بابایی جوونم . ببخشید اگر دوباره نوشتنم دیر شد . یه مقدار مشغله کاری و ... خوب بزار بگم از دخمل ناز خوبم که بالاخره افتخار داد و بعد از کلی وقت شروع به تاتی کردن و راه رفتن کرد . الهی فدای اون تنبلیت شم . خوب دهه اول محرم رو گذروندیم . یه اتافقی تو این مدت برات افتاد که نمی تونم اینجا بازگو کنم ، چون مطمئنم همه دعوامون می کنند که چرا مراقب نبودید. به هر حال ما کم کاری کردیم و تو نازنین اون اتفاق افتاد . الهی فدات شم . خدا رو شکر که به خیر گذشت . اما یه خبر خوب برات دارم . آوا خانم دخمل ناناز مهندس بالاخره به دنیا اومد . حالا دیگه یه همبازی خوب داری . درست مثل پریا و آریا . الان که دارم این متن رو می نویسم شما نازنین دختر رو روی میز کامپیوتر نشوندم جلوم و دارم تایپ می کنم . شما هم داری با مداد و خودکار همه جا و همه چیز رو خط خطی می کنی . دوستت دارم نازگل بابا . امروز کلی بابا و مامانم رو با حرکات و کارهات خندونده بودی ، ایشاله تمام بچه ها همیشه نو با سلامتی و سر زندگیشون نوید آور شادی و خوشی برای خانواده هاشون باشند . دوستت دارم بابا جوونم .
آریا و ملیسا ( دختر خاله و پسر خاله در مقابل تمثال ضریح امام حسین (ع)