امروز با هم رفتیم پیک نیک
شاهزاده خانم سلام .برای این میگم شاهزاده چون الان من یک پادشاهم . چون احساس برتری می کنم . احساس پدر بودن . نه از سر غرور، بلکه از سر خوشحالی . اینکه من به لطف و عنایت خدا شاید از همه چیز تو زندگیم کم داشته باشم . اما همه چیز دارم . خدا رو شکر. مهمتر از همه چیز ، تویی ، با ارزشترین هدیه خدا به من ، بعد از مامانت ، تویی . تو نازنین شاهزاده . الان برای خودت رو تخت دراز کشیدی و تو عالم خلصه ای ، الهی که نازتو برم . چه نازی هم میکنی . قربونت برم الهی . الان از جنگل برگشتیم . اولین جنگلت رو هم رفتی دیدی. هوا یه مقدار سرد بود اما برای اینکه روحیه مامانت بهتر شه ، شما رو بردم بیرون تا آب و هوایی عوض کنیم . بابایی شبها یه مقدار سخت می خوابی . سعی کن زودتر بخوابی . من صبح که می رم سر کار مثل این مرغهایی که نیوکاسل می گیرند و مریض می شن ، بی حال و کسل هستم . اگه به بابات گفتند معتاد ، مقصرش خودتی بابا ، قربونت برم الهی . دوستت دارم گلم.