ملیساملیسا، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 14 روز سن داره

ملیسا ؛ هدیه آسمانی

دخترم، ملیسای بابا، از وقتی که پا به این دنیای خاکی گذاشتی، شروع به نوشتن کردم، نوشتم از عشق پدری که عاشقانه دخارش رو دوست داشت. بمونی یرام با

ملوسک عزیز من

سلام بابایی .قلب سلام به اون چشمهای قشنگ و معصومت .ماچ امروز رفته بودی خونه مامانیت . الهی . رفتی حموم کردی و الان مثل یه گل شدی . الهی همیشه سلامت باشی. وای کم کم دارم مثل پدر و مادرها که همش برای بچشون دعا می کنند ، برات دعا می کنم . دیگه باید واقعا باور کنم که یه پدرم . که دیگه تنها خودم و مامانت نیستیم و تو شدی در راس امور . راستی بابایی وقتی از اداره اومدم خونه مامانیت تا شما رو بیارم خونه خودمون شنیدم که صبح ، وقتی مامانت بانک رفته کلی مامانی رو اذیت کردی . خلاصه حسابی شاکی کردی مامانیت رو . بزار بهت بگم پدر سوخته اگه مامانیت رو باز اذیت کنی میزارمت دم در گربه بیاد بخورتاتعجبوای نه حیفی . تو عزیز دل بابا و مامانی . میوه دلشونی . میوه عشقشونی. میوه زندگیشونی . میوه و ثمر زحمتها و مزد جنگیدنشون برای رسیدن به همدیگه هستی . دسته گل من دوستت دارم . شاید اگر بزرگ شدی غرور پدرانه من باعث شه تا مستقیم نتونم به زبون بیارم که چقدر دوستت دارم ، اما اینجا فریاد می زنم که دوستت دارم عزیزم . دوستت دارم دخترم . 

الان حی نق می زدی و مامان گفت بیام تو رو بغل کنم . از طرفی هم اگر بغلت کنم نمی تونم بنویسم . پس شما نازنین رو گذاشتم روی میز کامپیوتر و برای خودت خوابیدی و منم دارم می نویسم . الهی که فداات شم . دختر گلم ، نازگل من نمي دونم چرا اينطوري شدم ؟ چرا از الان حس پدري رو دارم كه نگران لحظه لحظه زندگي فرزندشه . نگران حالات و احوال كنوني و آينده . حالا مي فهمم پدر و مادرم چه حسي در قبال ما داشتند . حالا مي فهمم چرا مادرم انقدر به درس خوندنم گير مي داد. چرا پدرم به بيرون رفتنم حساسيت داشت ، همش از سر دل نگراني نيست . از سر علاقه و حس مسئوليت بوده . شايد از الان خوب نيست تا راه و چاه نشونت بدم اما شايدم ديگه به بازي روزگار ، اين فرصت رو پيدا نكنم. اما اولين چيزي كه تو دنيا ازت مي خوام اينه كه با خدا باش . بزار مونست اول از همه خدا باشه . منم كودك پدر و مادرم بودم . خيلي وقتها ، خيلي حرفها رو حتي به پدر و مادر هم نميشه گفت ولي مي توني با خداي خودت درد دل كني . مي توني ازش بخواهي كمكت كنه: هميشه با خدا درد دل كن نه با خلق خدا و فقط به يگانه عالم توكل كن آنگاه مي‌بيني كه چگونه قبل از اينكه خودت دست به كار شوي، كارها به خوبي پيش مي‌روند؛ ميداني که از خدا خواستن عزت است و اگر برآورده شود رحمت است و اگر نشود حكمت است اما از خلق خدا خواستن خفت است و اگر برآورده شود منت است اگر نشود ذلت است موفقيت پيش رفتن است، نه به نقطه‌ي پايان رسيدن

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (7)

سمیه
4 آبان 90 16:52
سلام مامانی ملیسا جون .من و رادمهر جوجو تولد زیباترین هدیه خدا که مانند سروشی روح بخش به زندگی تان نور امید دمید را تبریک میگیم. قدمهای کوچکش برایتان پر از خیر و برکت باشد. خیلی ممنون از اینکه تو وبلاگ رادمهر جوجو نظر گذاشتید.وبلاگ شما هم برای ملیسا جون بسیار زیبا و هنرمندانه نوشته شده .باتشکر مامانی رادمهر جوجو
zeinab
7 آبان 90 8:51
سلام امیدوارم که لحظه لحظه زندگیتون با حضور ملیسا جان سرشار از عشق و شادی باشه مرسی که وبم سر می زنید امیدوارم در راه آموزش نی نی گلتون شمعی کوچک روشن کرده باشمhttp://www.niniq.niniweblog.com/
مریم
7 آبان 90 13:24
سلام بابا جون راستش وبتون خیلی نازه ولی عکسم بذارین همش نوشته که نمی شه
مریم و حسنی
7 آبان 90 13:25
معصومه مامان سهند
7 آبان 90 15:05
بدو بیا آپم ملیسا جون
مامان رادین
7 آبان 90 17:11
سلام وبلاگ خوبی دارین و خیلی با احساس می نویسین. به عنوان یه مادر شما رو تحسین میکنم. ممنون پیشمون اومدید و موفق باشید.
آوا
15 اردیبهشت 91 16:20
سلام بابای مهربون ملیسا جان. از اینکه به وبلاگ باران سری زدین خوشحالم بی نهایت. خدا ملیسا جون و همسرتون رو نگه داره.ماشالا به چشمای ملیسا جون.تقریبا هم رنگ چشمای دختر منه.زنده باشین. متشکرم.