دوستت دارم ای همه سراپا زیبایی
سلام به نازدونه بابا و مامان ؛ گوهری گرانقیمت ، دختری سراپا خوبی ؛ ملیسا خانم . الان تازه از سر کار اومدم و دارم برات می نویسم . شما رو پای بابا نشستی و با دقت داری تایپ کردن من رو تماشا می کنی . وای عزیز دلم . چقدر ماهی تو . بابا جون الان شما 5 ماه و 7 روز و 11 ساعت از تولدت گذشته . امروز برای دومین بار می خوام بنویسم که دلم گرفته . اما این بار نمی تونم دلیلش رو بنویسم . ببخشید اگر فاصله زیادی بین نوشته هام می افته . تو پست قبلی یکی از خاله هات نظر داده بود . وقتی وارد وبلاگش دشم دیدم که چه مصیبت بزرگی بهش وارد شده . نه ماه لحظه شماری کرده تا عزیزش به دنیا بیاد ، اما متاسفانه .... خدایا تمام بچه ها رو برای پدر و مادراشون حفظ کن . انشالله که خدا به تمام پدر مادرهایی که اینطوری امتحان می شن صبر بده . از طرفی چند شب پیش هم تو خیابون طالقانی با همکارام تو ماشین نشسته بودیم که یه صحنه دردناک حالمون رو حسابی گرفت . ساعت حدود 9 شب بود و هوا خیلی سرد بود . یه آقایی یه بچه چند ماهه رو تو بغلش گرفته بود و حیرون و بی هدف تو خیابون پرسه می زد . مشخص بود که آدم بیچاره ایه . اما از همه بدتر این بود که اون طفل معصوم فقط با یه لباس کاموا و نه هیچ چیز دیگه ای تو اون سرمای طاقت فرسا داشت تحمل عذابی رو میکرد که خودش هیچ نقشی تو به وجود آوردنش نداشت . یه لحظه اینطوری به خودم تلقین کردم که تو نازنین دخترم ، جای اون کوچولو باشی . بابا داشتم دیوونه می شدم . خیلی سخت بود . خدایا تمام بچه ها رو تو نگهبان و وکیلی ، پس تو رو به اون جلالت قسم ، هوای همشون رو داشته باش . بزار ؛ اگر قراره آدمها تو این دنیا تنبیه بشن ؛ لااقل بزرگ شن و با اراده خودشون خطا کنند و عذاب ببینند نه مثل اون طفلک ، بی هیچ گناه نکرده .......
زندگی باید کرد
گاه با یک گل سرخ
گاه با یک دل تنگ
گاه با سوسوی امیدی کمرنگ
زندگی باید کرد
گاه با غزلی از احساس
گاه با خوشه ای از عطر گل یاس
زندگی باید کرد
گاه با ناب ترین شعر زمان
گاه با ساده ترین قصه یک انسان
زندگی باید کرد
گاه با سایه ابری سرگردان
گاه با هاله ای از سوز پنهان
گاه باید روئید
از پس آن باران
گاه باید خندید
بر غمی بی پایان
لحظه هایت بی غم ............
روزگارت آرام ........
من گریزانم از این خسته ترین شکل حیات
و از این غربت تلخ
که به اجبار به پایم بستند
می گریزم از شب
می گریزم از عشق
و تو ای پاک ترین خاطره ها
همه جا در پی تو می گردم
راستی مه جبینم ، بزار از این حال و هوا بیاییم بیرون ، ما تصمیم داشتیم که عید بریم اصفهان ، به دلیلی نشد و گفتیم بریم شیراز ، باز هم به دلیلی نشد و در نهایت هتل تو مشهد رزرو کردیم . الهی فدات شم برای اولین بار میخواهیم ببریمت پیش آقا امام رضا . وای تصورش خیلی قشنگه وقتی کنار ضریح تو بغل ما اولین عکسهای مشهدت رو میندازی .