ملیساملیسا، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 9 روز سن داره

ملیسا ؛ هدیه آسمانی

دخترم، ملیسای بابا، از وقتی که پا به این دنیای خاکی گذاشتی، شروع به نوشتن کردم، نوشتم از عشق پدری که عاشقانه دخارش رو دوست داشت. بمونی یرام با

ادامه ماجراهای ورود ملیسا به دنیای جدید

بالاخره مامانت از اتاق عمل خارج شد . الهي من بميرم . ديدن عزيزان آدم رو تخت بيمارستان اصلا حس خوبي نيست .يه مقدار باهاش حرف زديم و بعد بخاطر اينكه جا ، توي بخش زايمان نبود به يه بخش ديگه بردندش . حال عموميش زياد خوب نبود اما اميد مي رفت با گذشت زمان بهتر شه . بعد از چند ساعت تو نازنين رو آوردند تا مامانت بهت شير بده . خانم پرستار با اون محفظش وارد شد . واي خدا چقدر حس قشنگي بود . لحظه ديدار يه مادر و فرزند براي اولين بار. با اينكه مامانت درد داشت ولي با كمك پرستار تو رو تو آغوش گرفت و شروع كردي به خوردن شير . اين اولين شير به اصطلاح آغوز ناميده مي شه و مي گن بسيار مقوي و حتي بعنوان يك واكسيناسيون اوليه در برابر بيماريها عمل مي كنه . واقعا ق...
27 مهر 1390