چهارسال و سه ماه و بیست و شش روز نماد محبت تو خونمونه
سلام دختر نازنینم .الان که دارم این متن رو می نویسم خدا شما نازنین دخترم رو چهار سال و سه ماه و بیست و شش روزه که به ما داده . خدا رو شکر . ایشالله خدا به همه خانواده ها فرزند صالح و سالم عطا کنه . بالاخره امروز وقت کردم تا بیام برات بنویسم . خوب بابا جون بزار ببینم از چه موضوعاتی باید برات بنویسم ؟ خوب اول از همه اینکه امروز مامان امتحان آخر این ترمش رو داد و خدا رو شکر تمام نمره هاش ایشاله بالای هفده میشه . خودش که علاقه نداره اما من دارم تشویقش می کنم تا با اخذ معدل بالای هفده برای بدون آزمون دکتری حسابداری شرکت کنه . الهی فدات شم . ببخشید بابا اگر یه برهه از درس خوندن من و حالا هم درس خوندن مامان باعث میشه تو این چند ساعتی هم که تو خونه هستیم نتونیم سیر باهات بازی کنیم . الهی قربونت برم که تو هم دختر نازنین و ما رو درک می کنی و بی سر و صدا خاله بازی می کنی .
دیگه برات بگم که منم به لطف خدا هفته پیش رفتم مصاحبه و خدا رو شکر قبول شدم . انشالله از ترم بعد تو دانشگاه آزاد کلیات حقوق تدریس می کنم ، البته من و مامان با هم یه کتاب نوشتیم به همین اسم . ایشالله داریم کارهای چاپش رو می کنیم . قسمتهای حقوقی رو من و قسمتهای مالی و حقوق تجارت رو مامان تهیه کرده .به هر حال دختر گلم اینا رو نوشتم تا بدونی ما هر چی تو زندگیمون داریم به برکت وجود تو نازنین و فداکاریهای پدر و مادرامونه .
خوب از خودت بگم دختر نازگلم . بابا جون نمبدونی ماشالله چه خانمی شدی ؟ یه حرفهایی می زنی که من شک می کنم تو چهار سالته؟الهی قربونت برم .مثلا پریا داشته درس می خونده ، رفتی بالا سرش گفتی : منم باید برم مدرسه سر در بیارم این(پریا) چی می خونه. قربونت برم الهی .
بابا جونم تو این چند ماهه یه دلیل مشغله کاری کمتر میام می نویسم و متاسفانه خاله ها و عموهایی که برای خوندن وبلاگت تشریف میارن ، کاهش پیدا کردند . ایشاله خودت که بزرگ شدی و تونستی وبلاگت رو ادامه بدی ، می دونم که این وبلاگ یکی از بهترین ها خواهد شد . چند تا عکس از این مدت برات می زارم دخترم . دوستت دارم.
ببخشید با تاخیره ، اما اینها عکسهای محرم سال 94 هستش
اینجا شما خودت رو تو برنامه عمو پورنگ می دونی و داری تشویق می کنی
ملی خانم و سی دی های کارتونش