ملیساملیسا، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 2 روز سن داره

ملیسا ؛ هدیه آسمانی

دخترم، ملیسای بابا، از وقتی که پا به این دنیای خاکی گذاشتی، شروع به نوشتن کردم، نوشتم از عشق پدری که عاشقانه دخارش رو دوست داشت. بمونی یرام با

سومین سفر نامه ملی خانم به مشهد مقدس

سلام دختر نازنینم. بوسسفر به مشهد مقدس بهانه ای شد تا باز تو مهرماه بیام و برات بنویسم .محبت به استحضار شما نازنین دختر برسونم که من و تو و مامان و بابایی و مامانی به اتفاق هم روزجمعه بعد از حضور در تولد 9 سالگی پریا خانم ،  تهران رو به مقصد مشهد مقدس ترک کردیم وتو هتل ثامن الحجج ساکن  شدیم . تو این مدت همه جا رفتیم و گشتیم . از پیاده روی و قلمدوش شدن شما بگیر تا زیارت حرم آقا امام رضا و پاساژ گردی و شهر بازی و ... . فقط یه مشکلی که بود این بود که از روز اول شما مریض شدی .روز دوم بدلیل حال نامناسبت من و مامان بردیمت درمانگاه شهید شوریده مشهد و اونجا آمپول زدی . الهی فدات شم انگار خیلی دردت گرفته بود .و دائم هق هق گریه می کردی . فردا شبش مامانت حالش بد شد و اونجا بردمش و اونم آمپول زد . موقع برگشتن هم مامانی حالش بد شد. از حرم زنگ زدیم به تهران دیدیم بابا بزرگ ، عمه لیلا ، مهدیه ،خاله شیما ، خاله شادی و خانوادش بطور کلی مریض شدند .خلاصه پاییزه و هوا نا مساعد . اما الان بهتری خدا رو شکر . پریشب ساعت ده پرواز داشتیم که با دو ساعت تاخیر به تهران برگشتیم . شما تو هواپیما از همون ابتدا تا رسیدن به منزل خوابیدی . مامان رفت اداره و من و شما نازنین دختر تو خونه تنها موندیم . صبحونه برات معجون سیب زمینی آب پز ، شیر و نعناء درست کردم تا معدت خیلی اذیت نشه . ببخشید بابا من زیاد آشپزی بلد نبودم و این به ذهنم رسید . الان هم که داری پسته می خوری و بابا رو نگاه می کنی .

الهی فدات شم چند تا خاطره از سفر: قلمدوش من بودی . یه بیست دقیقه راه داشتیم تا برسیم به مرکز خرید پروما . وقتی رسیدیم و گذاشتمت پایین ، نگو پات خواب رفته و گریه کردی که آی پام برق زده . قربونت برم الهی بابا جون.

داشتیم سوئیت هتل رو تحویل می دادیم که مامانی برای وضو گرفتن رفت دستشویی . البته دستشویی طبقه بالا ، چون توالت فرنگی داشت . شما هم که فکر کردی رفته دستشویی لابی ، رفتی دنبالش و وقتی دیدی به فریادهای شما پاسخ نمیده ، یک آن دیدیم صدای گریه شدید ملیسا خانم بلند شد ، ترسیدیم و وقتی به سمتت اومدیم دیدیم که شما نگرانی که مامانی نیست و به اصطلاح گم شده . هر چی می گیم بابا مامانی رفته طبقه بالا ، اصرار داشتی که نه نبودش . چنان گریه ای می کردی که واقعا جانگداز بود . هر چند من کلی بهت خندیدیم . قربونت برم الهی . مرد همینه دیگه ، احساس نداره و نمی تونه واقعیت مفهوم مهر و محبت مادر با فرزندش رو درک کنه .

موقع برگشت تو هواپیما وقتی خلبان به لاتین به تیم کابین اعلام کرد که سر جاشون بشینند تا هواپیما بلند بشه ،شما به زبون ترکی بلافاصله داد زدی و گفتی : ( نمنه ؟ ) که ترجمه فارسیش می شه : چی ؟ الهی فدات شم انقدر همه خندیدند . آخه تو چه وقت زبون خارجی پدری ( آذری )رو یاد گرفتی ؟ و چقدر هم به موقع . الهی قربونت برم .

خوب در انتها چند تا عکس به یادگار از سفر شما نازنین دختر اینجا قرار می دم .

پسندها (13)

نظرات (9)

فروردین
24 مهر 94 0:45
سلام خدا حفظش کنه ایشالا ماشالا چه شیرینه
خاله شیما
25 مهر 94 18:22
عاشقتممممممممممممممممممممم من خوشگل خاله
مامان امیر
25 مهر 94 21:59
سلام هميشه سفر...
م.م
26 مهر 94 13:46
زیارتتون قبول باشه. ماشالاه به این دختر ماه که هوای مامانشو داره تا گم نشه
مامان زهره
28 مهر 94 18:21
زیارتت قبول ملیسا جون خیلی ناز وخوشگلی دوستت دارم
رضا
11 آبان 94 8:15
سلام ، خدا حفظ كنه اين عروسك زيباتون مليسا خانم گل رو از طرف من صورت ماهشو ببوسين و زيارت قبول بگين
مامان الهام
4 آذر 94 9:06
زیارتش قبول باشه
شادمهر کوچولو
8 آذر 94 11:14
زبارتت قبول ملیسا خانم زیبا رو همیشه به زیارت و گردش و شادی انشااله
زهرا نیک یار
28 دی 94 16:06