سومین سفر نامه ملی خانم به مشهد مقدس
سلام دختر نازنینم. سفر به مشهد مقدس بهانه ای شد تا باز تو مهرماه بیام و برات بنویسم . به استحضار شما نازنین دختر برسونم که من و تو و مامان و بابایی و مامانی به اتفاق هم روزجمعه بعد از حضور در تولد 9 سالگی پریا خانم ، تهران رو به مقصد مشهد مقدس ترک کردیم وتو هتل ثامن الحجج ساکن شدیم . تو این مدت همه جا رفتیم و گشتیم . از پیاده روی و قلمدوش شدن شما بگیر تا زیارت حرم آقا امام رضا و پاساژ گردی و شهر بازی و ... . فقط یه مشکلی که بود این بود که از روز اول شما مریض شدی .روز دوم بدلیل حال نامناسبت من و مامان بردیمت درمانگاه شهید شوریده مشهد و اونجا آمپول زدی . الهی فدات شم انگار خیلی دردت گرفته بود .و دائم هق هق گریه می کردی . فردا شبش مامانت حالش بد شد و اونجا بردمش و اونم آمپول زد . موقع برگشتن هم مامانی حالش بد شد. از حرم زنگ زدیم به تهران دیدیم بابا بزرگ ، عمه لیلا ، مهدیه ،خاله شیما ، خاله شادی و خانوادش بطور کلی مریض شدند .خلاصه پاییزه و هوا نا مساعد . اما الان بهتری خدا رو شکر . پریشب ساعت ده پرواز داشتیم که با دو ساعت تاخیر به تهران برگشتیم . شما تو هواپیما از همون ابتدا تا رسیدن به منزل خوابیدی . مامان رفت اداره و من و شما نازنین دختر تو خونه تنها موندیم . صبحونه برات معجون سیب زمینی آب پز ، شیر و نعناء درست کردم تا معدت خیلی اذیت نشه . ببخشید بابا من زیاد آشپزی بلد نبودم و این به ذهنم رسید . الان هم که داری پسته می خوری و بابا رو نگاه می کنی .
الهی فدات شم چند تا خاطره از سفر: قلمدوش من بودی . یه بیست دقیقه راه داشتیم تا برسیم به مرکز خرید پروما . وقتی رسیدیم و گذاشتمت پایین ، نگو پات خواب رفته و گریه کردی که آی پام برق زده . قربونت برم الهی بابا جون.
داشتیم سوئیت هتل رو تحویل می دادیم که مامانی برای وضو گرفتن رفت دستشویی . البته دستشویی طبقه بالا ، چون توالت فرنگی داشت . شما هم که فکر کردی رفته دستشویی لابی ، رفتی دنبالش و وقتی دیدی به فریادهای شما پاسخ نمیده ، یک آن دیدیم صدای گریه شدید ملیسا خانم بلند شد ، ترسیدیم و وقتی به سمتت اومدیم دیدیم که شما نگرانی که مامانی نیست و به اصطلاح گم شده . هر چی می گیم بابا مامانی رفته طبقه بالا ، اصرار داشتی که نه نبودش . چنان گریه ای می کردی که واقعا جانگداز بود . هر چند من کلی بهت خندیدیم . قربونت برم الهی . مرد همینه دیگه ، احساس نداره و نمی تونه واقعیت مفهوم مهر و محبت مادر با فرزندش رو درک کنه .
موقع برگشت تو هواپیما وقتی خلبان به لاتین به تیم کابین اعلام کرد که سر جاشون بشینند تا هواپیما بلند بشه ،شما به زبون ترکی بلافاصله داد زدی و گفتی : ( نمنه ؟ ) که ترجمه فارسیش می شه : چی ؟ الهی فدات شم انقدر همه خندیدند . آخه تو چه وقت زبون خارجی پدری ( آذری )رو یاد گرفتی ؟ و چقدر هم به موقع . الهی قربونت برم .
خوب در انتها چند تا عکس به یادگار از سفر شما نازنین دختر اینجا قرار می دم .