شهریور و مهر 94 - ماههایی پر از اتفاق و رخداد و سالگرد
سلام بابا جونم.الان که دارم این متن رو می نویسم پنج شنبه مصادف با عید قربانه . راستش حالم گرفتست . امروز تو صحرای منا حدود 1000 حاجی از دنیا رفتند . علتش رو نمیدونم اما میتونم حدس بزنم . علتش ناقابل دونستن جون آدمها از منظر وهابیته. اینکه از منظر اونها جان رو خدا داده و هر وقت هم بخواد بواسطه قضا و قدر می ستانه .غافل از اینکه سوء مدیریت علت داغدار شدن هزاران خانواده مسلمونه . بگذریم بابا . می دونم که خاطر تو و عزیزانی که وبلاگت رو بازدید می کنند رو نباید با این حرفهام مکدر کنم . ای کاش تا زمانی که وهابیت با اون پنجره های ذهن بسته و تعصب کورکورانه خودشون ، دست از این افعال و اقدامات ددمنشانه برنداشتند ، حاجیهای ما یکم بچه های فقیر و بی سرپرست اطرافشون رو بیشتر ببینند . حاجیهای ما یکم بچه های فقیر و بی سرپرست اطرافشون رو بیشتر ببینند . ای کاش شرمندگی یه پدر جلوی زن و بچش رو بخاطر فقر و تهیدستی بیشتر ببینند . ای کاش اون بچه فال فروش رو توی سرما با یه پیرهن تو زمستون در حال خواب از شدت خستگی تو خیابون ببینند .ای کاش یه روز بشه با پولهامون ، مقدمات خرید سلاح و بمب رو برای وهابیت فراهم نکنیم تا روی سر بچه های یمنی بریزند. اون وقته که بعد از غنی کردن همسایه فقیر و مظلوم سفر حج می چسبه . اونوقته که بعد از اطمینان از اینکه پول حجاج به بمب تبدیل نمیشه و سر بچه های سوری و یمنی و عراقی نریزه ، هم حجاج به فیض اکمل می رسند و هم خدا صد درصد حجشون رو قبول خواهد کرد. به هر حال برای تمام درگذشتگان طلب بهشت برین رو از صاحب حق دارم.
بگذریم .بزار یه ذره از تو بگم بابا . اول از همه بزار تولدت رو بهت تبریک بگم. سی شهریور ماه تا قبل از به دنیا اومدن تو نازنین دخترم روز تولد من بود . اما با به دنیا اومدن تو نازنین دخترم ، روز تولد بابا ناخودآگاه فراموش شد و شد یه روز مهم دیگه به اسم روز تولد دختر بابا ، ملیسا خانم . الهی فدات شم . روز تولدت یه دستگاه بازی ایکس باکس از من ومامان تحویل گرفتی ایشالله که مبارکت باشه .دست بابایی و مامانی و خاله ها و شوهر خاله ها و ... هم درد نکنه . از اتفاقات این مدت اینکه بیست و دوم شهریور برای دو تا کار رفتیم به بهشهر ساری . اول تحویل نسخه های چاپ شده پایان نامه من به دانشگاه و تسویه حساب و گرفتن مدرک کارشناسی ارشد فقه و حقوق و دوم ثبت نام مامان تو کارشناسی ارشد حسابداری همون دانشگاه . الهی فدات شم پا به پای من و مامانت از ساعت 10 صبح تا 2 ظهر دویدی . اونجا به مسئول تحصیلات تکمیلی گفتم ، من دارم می رم اما خانمم اومد اینجا ، بعد خانمم می ره دخترم میاد اینجا خلاصه نمی زارم ریشه قطع بشه. ایشالله دکترا گرفتنت دختر گل و باهوشم.
دو روزی که ساری بودیم کلی گشتیم . پرهام هم با خانوادش تو ساری با ما بودند .رفتیم باغ عباس آباد بهشهر . بندر امیر آباد . کنار دریای فرح آباد و .... خوش گذشت دخترم . شما هم که دختر ماه و عزیز اصلا اذیتمون نکردی .
امروز هم با خانواده مامان رفتیم بیرون ناهار و بعد برگشتیم خونه ما . پریا و آریا هم شام خوردند و رفتند . تو هم که خسته الان تو خواب نازی . دوستت دادختر گلم . پایین کلی برات عکس می زارم تا جبران این چند وقتی که نبودم بشه.
عکسهای عروسی پسر عمه مامانت
عکسهای سفر به بهشهر ساری برای فارغ التحصیلی من و ثبت نام مامان
عکسهای چهارمین سالگرد تولد دختر نازنینم
اولین حوله تنی ملیسا خانم
حاج خانم سلام
ظهر پنج شنبه در باغ پردیس تهران