ماه مبارک رمضان و شبهای قدر
سلام بابا جوونم . خوبی؟ بازم ببخشید اگر دیر اومدم تا برات بنویسم . الان که دارم این متن رو برات می نویسم ساعت 17:45 روز شنبه مورخه 28/04/1393 و شما دقیقا 2 سال و 9 ماه و 29 روز سن داری .
دیگه برای خودت خانمی شدی . یه خانم با کلاس و مودب و با فرهنگ . البته یه روز ما یه اشتباهی کردم و وقتی داشتیم یه کتاب حیوانات رو با هم می خوندیم ، ادای یه الاغ رو برات در آوردیم . از اون به بعد به انحاء مختلف و در موقعیت های گوناگون ، جلوی کبیر و صغیر و وزیر و .... شما با صدای رسا فریاد می زنی : بابا داود الاغه. الهی قربونت برم . هر چند همه تو رو حذر می کنند از گفتن این حرف . ولی انقدر به من لحن و طرز گفتنت حال میده که خدا می دونه . شاید تنها جایی که گفتن این حرف مصداق توهین نداره ، همین جاست . قربونت برم الهی .
تازگیها یه ترفند یاد گرفتی که وقتی به کار می بری به هیچ وجه نمبشه در برابر خواسته شما مقاومت کرد : اون ترفند چیه ؟ بابا داوود میخوایی برام پوخه ( کنایه ازپفک ) بخری؟ می خوایی برایم بستنی بخری؟ میخوایی من تو کامپیوتر ماشین بازی کنم؟
خلاصه اینکه خوب یاد گرفتی چیکار کنی . خوب.
جدیدا قهر کردن رو هم یاد گرفتی ، تا تقی به توقی می خوره با ناز و ادای جنیفر لوپزی و یه شونه بالا انداختن و با تلفظ کلمه ایش ، به سمت یک جتن پناه به نام اتاق خواب حرکت میکنی و با بستن درب اتاق به معنای واقعی کلمه به ما می فهمونی که شما تشریف بردی به خونه قهر.الهی فدات شم گل بابا.
همین الان هم تشریف آوردید اینجا و تو تبلت داری کلاه قرمزی و جام جهانی رو می بینی و لبخند های ریزی رو همزمان با تماشای فیلم می زنی .
خوب بابا جوون خوشبختانه امتحانات این ترمم تموم شد و با یاری خدا ، لطف و ایثار مامانی و بابایی بخاطر نگه داشتن شما موقع درس خوندن بنده ، همکاری شما و ..... معدل این ترمم بالای 18 شد و به امید خدا با دو واحدی که برای تابستون برداشتم ، مهر ماه باید پایان نامه رو ارائه بدم .اما نکته آخر اینکه امسال ماه رمضان خیلی ماه سختی بدلیل گرما و ساعات طولانی روز هستش . تو این شبهای قدر بیا دعا کنیم برای بچه هایی که به دلایل مختلف بیمار هستند . برای والدینی که بیمار هستند و بچه هاشون بدلیل بیماری پدر و مادر ، ناراحت و دل نگرونند . خوب بابا جوون با اجازت من برم چند تا عکس هم برات انتخاب کنم و اینجا به یادگار بزارم . تو و تمام بچه های دنیا رو به خدای مهربون می سپارم . دوستت دارم .
بابا جوونم الان رفتم دوربین عکاسی رو آوردم تا از عکسهای جدیدت تو وبلاگ قرار بدم ولی برای اولین بار دیدم که تو این یک ماه هیچ عکس از شما ننداختیم .اون هم بدلیل وجود مشغله زیاد کاری و ... . درعوض تا دلت بخواد شما نازنین دخترم از اقصی نقاط خونه ، در و دیوار و ... عکسهای هنری انداختی . از دراز کشیدن بابا بگیر تا عکس هنری که از جوراب بابا کنار ماشین لباسشویی . الهی قربونت برم . منم مجبور شدم یه سری به آرشیو تو رایانه بزنم و عکسهایی که ازت قبلا گرفته بودیم رو اینجا قرار بدم . ایشالله تو پست بعدی جبران کنم.