ملیساملیسا، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 11 روز سن داره

ملیسا ؛ هدیه آسمانی

دخترم، ملیسای بابا، از وقتی که پا به این دنیای خاکی گذاشتی، شروع به نوشتن کردم، نوشتم از عشق پدری که عاشقانه دخارش رو دوست داشت. بمونی یرام با

معجون تمام خوشیها و آرزوهای بابا و مامان ، ملیسا خانم

 

چند وقت پیش داشتم تبلیغ تلویزیون رو نگاه می کردم ، یه تبلیغی بود که پدر پیری روی نیمکت باغ کنار پسرش نشسته بود و دائم یه گنجشک رو به پسرش نشون می داد و ازش سوال می کرد که این چیه ؟پسر چند باز جواب پدرش رو داد و بعد از مدتی عصبانی شد که ای بابا چند بار یه سوال رو می پرسی ؟

پیرمرد بلند شد و رفت دفتر خاطراتش رو آورد . دقیقا 30 سال پیش و در همون روز ، خاطره ای رو که نوشته بود برای پس بازگو کرد : با این توصیف : امروز با پسر سه سالم تو باغ نشسته بودیم که  پسرم بیش از بیست بار یک گنجشک رو به من نشون داد و اسمش رو پرسید و من هم هر بار با اشتیاق بیشتر از بار قبل بهش جواب دادم : گنجشک .

ملیسای عزیزم ، دختر زیبا و مه روی من :

آن زمان که مرا پیر و از کار افتاده یافتی درست به مصداق اولین روزهای تولدت که توان خواستن نیازهایت را نداشتی و قادر به گفتن خواسته هایت نبودی

اگر هنگام غذا خوردن لباس هایم را کثیف کردم

و یا نتوانستم لباسهایم را بپوشم

اگر صحبت هایم تکراری و خسته کننده بود

صبور باش و درکم کن

به یاد بیاور ، وقتی کوچک بودی ، مجبور می شدم روزی چند بار لباسهایت را عوض کنم

برای سرگرمی یا خواباندنت مجبور می شدم بارها و بارها داستانی را برایت تعریف کنم

وقتی نمی خواهم به حمام بروم ، مرا سرزنش نکن

وقتی بی خبر از پیشرفتها و دنیای امروز ، سوالاتی می کنم با تمسخر به من منگر

وقتی برای ادای کلمات یا مطلبی ، حافظه ام یاری نمی کند ، فرصت بده و عصبانی مشو

وقتی پاهایم توان راه رفتن ندارند ، دستانت را به من بده ، همانگونه که تو اولین قدم هایت را در کنار من برداشتی

از این که هر از گاهی دلم به یاد گذشته ها و خاطرات قشنگش می گیره و  گریه می کنم ، به من خرده نگیر

از این که در کنارت و مزاحمت هستم خسته و عصبانی نشو

یاریم کن ، همانگونه که یاریت کردم

کمک کن تا با نیرو و شکیبایی تو ، این راه را به پایان برسانم


دوستت دارم دلبندم

بابا جوونم چند وقت پیش برای پیدا کردن یه مدرکی تو وسایل می گشتم . چشمم به خاطراتی خورد که همیشه شیرین و دوست داشتنی هستند . راستی کارنامه هام که نوبر بودند . البته بگم بابا اون موقع امکانات نبود زبانمثلا 240 تا پسر شرور تو یه سرویس اتوبوس بنز داغون تا می رسیدیم مدرسه همه یا لباسمون پاره می شد استرس. یا تغذیه بین کلاسی بچه ها به سرقت می رفت ، البته بگم تغذیه اکثرا نون و گردو بود . باور کن فقط به خاطر همین مسائل و کمبودها بود که نمره های بابا خیلی خوب نبود خندهشوخی کردم بابا ، واقعا اون طور که باید درس می خوندم ، نخوندم و طفلی مامانم رو خیلی اذیت کردم . بگذریم بد نیست این عکسهای خاطره انگیز رو هم ببینی :

این تصویر مدرک پایات تحصیلات ابتدایی باباست:

این تصویر مدرک دوره دبیرستانم هستش

این تصاویر کارنامه هام با نمره های درخشانشخجالتکلاس چهارم ابتدایی سال 1369

کلاس دوم ابتدایی سال 1367

کلاس دوم دبیرستان سال 1375

کارت شناسایی متعلق به سال 73

کارت شناسایی متعلق به کلاس چهارم دبستان

بابا جوونم ، نمی دونم تمام اونهایی که بعد از پدر و مادرم تو تحصیل به گردنم حق داشتند الان کجا هستند و چکار می کنند ، اما ایشالله هر جا که هستند خوش و خرم و سلامت باشند . خوب دختر گلم من برم . دوستت دام قلب

پسندها (1)

نظرات (63)

مامان بردیا
7 آذر 92 13:51
آخی چقدر زیبا نوشتین...دخملتونم خیلی نازه ماشالا
مامان مانی جون
7 آذر 92 13:54
ملیسای عزیزم قدر مامان و بابای مهربونت رو بدون امیدوارم همیشه سلامت باشی و سایهء عزیزانت بالای سرت باشه و البته آرزو میکنم کارنامهء تحصیلیت به بابات نره
✘ فاطمــﮧ جـפטּ ✘
7 آذر 92 13:58
ای جووووونم چه نازه
✘ فاطمــﮧ جـפטּ ✘
7 آذر 92 14:00
بابایییییی معلومه عاشق دخترتون هستید مثل بابای عزیزتر از جونم
مامان نازنین جون
7 آذر 92 14:39
خیلی زیبا نوشتین..................دخترتون هم خیلی نازززززززززززززززززززه
هدیه
7 آذر 92 15:17
خدا دخمل گلتونو حفظ کنه زیبا نوشتین لذت بردم از نوشته هاتوون موفق باشین
جیران بخشنده
7 آذر 92 15:30
چه دخمل نازی دارید لینکتون کردم
مامان بردیا شیطون
7 آذر 92 15:35
چه زیبا نوشتید... ایشالا همیشه سالم باشید و سایه تون سر ملیسا جون باشه. وبه همچین پدری افتخار کنه مدارک تحصیلی هم جالب بود ممنون
مهسا مامان نفس
7 آذر 92 15:58
اومدم بهتون سر زذم.همیشه شاد باشید
نوشین
7 آذر 92 16:56
سلام وب شما هم خیلی زیباست و هم دختر نازتون خدا نگهدارش باشه و سایه شما همیشه بالا سرش باشه
farideh
7 آذر 92 17:18
خیلیییییییییی دختر نازی دارید و مرحبا به شماااااااااااااااا
farideh
7 آذر 92 17:25
من شما را لینک کردم با اجازه
مامان پارسا
7 آذر 92 18:00
سلام و ممنون از اینکه به وب پارسا سر زدید و پیام دادید، شما هم وب قشنگی دارید و همچنین دختر بسار زیبایی، امیدوارم در کنار هم همیشه شاد و خوشبخت باشید، راستی اگه کارنامه های مادرش نمره های بهتری از شما داره پیشنهاد می کنم اونها را هم تو سایت بگذارید.
مامان کیانا جون
8 آذر 92 1:09
سلام مرسی که به وبلاگ دخترم سر زدین ملیسا جون خیلی نازه خدا حفظش کنه
آیلا
8 آذر 92 1:20
سلام متن بسیار زیبای بود,شما بابا خوبی هستید که این همه برای دخترتون وقت می ذاریدومعمولا مامانا وبلاگ کوچولو هاشونو می نویسن,من که خانمم می نویسه خودم فقط مثل یه خواننده مطالعه می کنم به ملیسا واسه این بابا خوب تبریک می گم
سویل
8 آذر 92 10:32
سلام دوست خوب واقعا وبلاگتون خیلی دلسوزه من واقعا چشمام پر از اشک شد . خاطراتتون خیلی خوبه منم با نظر های خوب شما منتظر هستم
مامان
8 آذر 92 10:56
با سلام به شما پدر گرامی.واقعا مطلب جالبی گذاشتین که خیلی خوب هم با عکسها هماهنگی داره.امید که خداوند توانا،همواره نگهدار شما و خانواده عزیزتان باشد.موفق و سربلند باشید.
ژاله مامان آیدا
8 آذر 92 14:32
هزار ماشااله به ملیسا خانم ناز خدا حفظش کنه . بابایی لینکتون کردم در ضمن متنی که نوشتید خیلی قشنگه
آدرینا
8 آذر 92 15:00
سلام ممنون که به ما سر زدین نوشته ها وعکساتون خیلی زیبا هستن
♥هستی♥
8 آذر 92 17:54
سلام بابای ملیسا جون من تازه با وبلاگتون آشنا شدم. ماشالله دخترتون خیلی زیباست و واسه خودش یه خانومه... انشالله همیشه سایه مامان و باباش بالا سرش باشه لطفا به وبلاگ من هم سر بزنید خوشحال میشم. راستی از طرف من بوسش کنید ملیسارو لینک یادتون نره....
مامان پانیسا
8 آذر 92 23:26
چقدر زیبا بود ممنونم که وبلاگم امدی خدا حفظش کنه براتون چقدر زیبا بود
مامان کیان
9 آذر 92 2:01
به به چه دخمل نازی مثل فرشته ها میمونی عزیز دلم . بابایی خیلی قشنگ نوشته بودین ما رو با خودتون به گذشته ها بردین
مامان آرمیتا جون
9 آذر 92 8:53
سلام، تو آخرین پستتون نوشته بودین که ملیسا جان مریضه ، باور کنید بارها و بارها به وبتون سر زدم که خبر شفای ملیساجون رو ببینم ... خداروشکر که حالشون خوب شده ...... مطالبتون خیلی زیباست و واقعا پدر نمونه ای هم هستین .. خدا دختر نازتون رو برات حفظ کنه
مامی ارمیا
9 آذر 92 10:06
سلام چه دختر زیبایی دارین ماشالل . نگارش و سنخیت عکسا با مطلبتون واقعا جالب بود بهتون تبریک میگم. دختر نازتونو ببوسین .
شور زندگی من و بابایی
9 آذر 92 10:26
با توجه به مطالبتون تحت تاثیر قرار گرفتم انشاالله همیشه سالم و سلامت رو پاهای خودتون بایستید ملیسا جون خیلی نازه.ماشالا
مامان حسین جون
9 آذر 92 20:39
سلام ممنونم از حضورتون در وبلاگ گل پسرم خیلی قلمتون زیباست ...خیلی با احساس و سرشار از عشق و علاقه تبریک میگم به ملیسا جون بخاطر داشتن پدر مهربونی همچون شما یادآوری خاطراتتون خیلی زیبا بود ولی خودمونیم بعضی نمراتتون زیادم تعریف نداشتوای وای تکماده هم که زده بودین!!!!!!! براتون آرزوی موفقیت وسلامتی میکنم ایشالله که سایه تون رو سر ملیساجون و خونواده محترمتون باشه
منصوره
11 آذر 92 8:54
با سلام دخترتون خیلی نازه با لینک موافقید؟؟ به ما هم سر بزنید
مامان بهاره مامان امیرمحمد
11 آذر 92 12:48
انا لله و انا الیه راجعون
مامان رها
11 آذر 92 21:32
وب بسیار خوبی دارید به دخترتون به خاطر وجود بابای مهربونش و به شما به خاطر وجود دختر زیباتون تبریک می گم.امیدوارم سال های سال در کنار هم خوشبخت و سلامت زندگی کنید. ممنونم که به وب دخمل ناز منم سر زدید
مامان آناهیتا
12 آذر 92 1:50
زیبا نوشتید و واقعیت هر کجا باشی عزیزی فقط سلامت باش و شاد زندگی کن ، دعایم همیشه همراه توست فرزندم
ندا مامان ویانا
12 آذر 92 15:42
خدا حفظش کنه...هزار ماشالا
خاله مهربون
12 آذر 92 18:59
سلام ممنون به ما سر زدید.وب زیبایی دارید
مامان احسان
13 آذر 92 23:30
وای چه دختر نازی خیلی ماشاالله خوردنیه...خدا براتون نگه داره و سایه شما هم روی سرش باشه عوروسش کنیدددددددددد
خاله پارمیدا
18 آذر 92 17:41
مریم مامان دونه برفی
19 آذر 92 12:00
سلام واقعا زیبا و تازه بود مطالبی که نوشتین . خیلی جای تفکرداره ماشاءا... دخترملوس ومهربونی دارین . خدابهتون ببخشه . راستی با پست «اولین های امیرعلی » آپم . به ماهم سری بزنید.
مریم مامان پرنیا
25 آذر 92 17:26
واقعا" ادم تحت تأثیر قرار می گیره......مطمئنم ملیسا جون بزرگ بشه لذت می بره
مامان امیرحسین
25 آذر 92 18:33
ملیسا خانم ناناز عزیزم خیلی نانازی ماشالا بابای پر احساسی داری عزیزم قدرش رو بدون پدر عزیز و مهربون اون عکس سنگ رو بردارید تو روحیه ی گلبرگ کوچولو اثر خوبی نخواهد داشت
مامانی درسا
28 آذر 92 0:45
شما هم مثل دخملی من چقده ریزه میزه ای عزیزم ....خوش باشی هر چه از روشنی و سرخی داریم برداریم کنار هم بنشیینیم و بگذاریم که دوستی ها سدی باشند در برابر تاریکی ها یلدایتان رویایی…روزهایتان پر فروغ،شبهایتان ستاره باران! راستی به این آدرس برین و توی قرعه کشی شب یلدا شرکت کنین http://mylamis.com/yalda//?ref=f65f3d54d83d295974e29e82096b8ef4
مامانی ارمیا وروجک
29 آذر 92 16:41
برایت چه بخواهم ز خدا؟ بهتر از اینکه خودش پنجره ی باز اتاقت باشد، عشق، محتاج نگاهت باشد، خلق، لبریز دعایت باشد و دلت تا به ابد وصل خدایی باشد، که همین نزدیکیست من بهترین یلداها را برایت آرزو می کنم. پیشاپیش شب یلدا مبارک
ژاله مامان آیدا
30 آذر 92 18:19
هر چه از روشنی و سرخی داریم برداریم کنار هم بنشیینیم و بگذاریم که دوستی ها سدی باشند در برابر تاریکی ها یلدایتان رویایی روزهایتان پر فروغ شبهایتان ستاره باران
مامان علی (نازی)
30 آذر 92 18:28
سلام یلداتون مبارک
مامان آیلار
4 دی 92 10:37
جونم ملیسا خانمممممممم . ماشالا خیلی نازه . شمام خیلی بابای مهربون و با حوصله ای هستی .ایشالا 120 سال باشادی و سلامتی بالا سر خانوادت باشی .
مامان الیار
4 دی 92 13:23
فقط خواستم بگم خیلی خوشم اومد از متنتون
الهام مامان تیانا
6 دی 92 22:48
هزاران هزار ماشاللهچه دخمل نازی. خدا حفظش کنه
مامانی شایاجون
8 دی 92 19:55
سلام بابا و مامان ملیساجون ممنون که به نوه عزیزم شایاجون سرزدین تمام عکسای خوشکل خانوم ملیسا را دیدم شارژ شدم زنده باشه الهی ارادتمند مریم ارشدی مامانی شایاجون
مامان نیکان
9 دی 92 11:01
وای این دغدغه منم هست که بچم آیا وقتی بزرگ شد و ما پیر شدیم چه طور رفتاری با ما داره.البته خدا هیچ کسو محتاج کسی نکنه و امیدوارم همه بچه ها قدردان زحمات پدر و مادراشون باشن
مامان آینده
14 دی 92 14:08
سلام. عشق پدریتون پایدار. خیلی زیبا آینده و گذشته رو برای ملیسا در رابطه با هم ترسیم کردین. مامان آینده
مامان سانلي
16 دی 92 1:04
چقدر خوب نوشتين........مليساجون قدر بابات رو بدون گلم كارنامه تحصيليتون هم خيلي خوب بود ياد دوران تحصيلي خودم افتادم.......
آجی مهدیه
21 دی 92 15:33
این تله فیلم رو منم بارها تماشا کردم یادمه بار اول باهاش گریه هم کردم و واقعأ تلنگری بود برا اینکه قدر پدر و مادرمو بیشتر بدونم . نوشته های شما هم خیلی قشنگ بود و احساسات آدمو قلقلک میداد . روی دخمل نازتونو هم ببوسید که عاااشقشم مخصوصأ توی اون عکسی که داره گریه میکنه
ارام
24 دی 92 20:57
خیلی قشنگ نوشتین ایشالا بچه هامون و خودمون قدر بدونیم
مامان محمد امين
24 دی 92 22:19
سلام... وقت نكردم كل وبلاگتونو ببينم ولي اين يه پست نظرمو جلب كرد ... عالي بود واقعا محشر بود ... منم ياد كارنامه هام افتادم
مامان بهداد
25 دی 92 8:51
سلام بابایی. امیدوارم که همیشه سلامت باشید و سایه تون بر سر ملیسا جون مستدام باشه. الهی که خدا عمر طولانی و با عزت بهتون بده و هم خودتون و هم ملیسا جون همیشه سربلند و سر افراز باشید. و به وجود همدیگه افتخار کنید. با آرزوی بهترین ها.
مامان مهدیار
25 دی 92 16:46
دلم گرفت
مامان پارمین
29 دی 92 15:11
چه با احساس و زیبا صحبت کردید با کوچولوتون .با اجازه شمامن شمارو لینک کردم.
مامان محمدرضا
1 بهمن 92 19:00
خیلی زیبا نوشنین. ملیسا جون هم که ماشالله خیلی خیلی نازه. خدا براتون حفظش کنه
الهام مامان امیرعلی جون
24 بهمن 92 18:01
وای این نوشته کار بابایه ملیساست؟آخه مردا انقدر حوصله نوشتن ندارن. خیلی زیبا بود
مامان حنانه
7 اسفند 92 16:41
هزارتابوس برای دختر نازتون خیلی خوب می نویسید بابای ملیسا،ازیه اقا بعیده ولی نه از یه پدر به وبلاگ حنانه کوچولوی منم سربزنید،تقریبا همسن دخمر نازنازی شماس.
خاله مینا
14 اسفند 92 22:53
عججججججیبببببه
الناز
10 اردیبهشت 93 21:12
سلام شب به خیردایی جون خوبین؟میتونین امشب بیاید چت؟به ملیساوزن دایی جون سلام برسونین شب خوش.
الناز
31 اردیبهشت 93 21:33
سلام.ملیساجونم.خوبی؟شنیده بودم مسموم شدی فداتشم. بیشترمواظب خودت باش خانم کوجولو.شب خوش
مریم مامان یاسمین زهرا
7 تیر 93 11:05
سلام. من امروز برای اولین بار به وبلاگتون اومدم واقعا زیبا بود . من عاشق این پست شدم و میخوام با اجازتون یه همچین پستی رو تو وبلاگ دخترم ثبت کنم. به وبلاگ ماهم سر بزنید،خوشحال میشیم
مموشك
15 شهریور 93 13:02
خيلي زيبا بود اميدوارم هميشه سلامت باشيد و پر توان و هيچوقت نيازمند مليسا جون نباشيد ايام كهنساليتون هم با سلامتي و شادابي بگذره