دخترم دومين بهار زندگي تو فرا مي رسه اما بدون که چهار فصل كامل نسيت . هواي تو هواي ديگريست .
سلام بابا جوونم . بازم دير شد تا از تو و خوبيهات بنويسم . ازت معذرت ميخوام . خيلي سرم شلوغ بود . خوب بگذريم خانم خانماي من چطوره ؟ الهي فدات شم چقدر ناز و دوست داشتني شدي . چقدر از دوست و آشنا و رهگذر و غريبه با كارها و حرفها و رفتارت دل مي بري . خيلي خانم شدي . هر روز مهر و محبتت رو بيشتر از روز قبل به خانوادت نشون مي دي . دوستت دارم نازگل من . تفاوتي نداره خواب باشم يا بيدار بابا ، زيباترين تصوير پيش چشمام تويي ناز گل من.
من و مامان خيلي دوستت داريم و از ديدن خودت ، چهره معصومانه و قشنگت ، كارها و حرفهات كلي لذت مي بريم . اين اواخر جفت ماماني ها يه مقدار كسالت دارند . از خدا بخواه كه هر چه زودتر حالشون رو خوب كنه . مخصوصا مامان لقا كه خيلي زحمتت رو به دوش داره مي كشه . برات مي ميرم بابا . تو وانمود كن كه از اين مردن تب كردي ، همين براي من بسه.
از اواخر سال گذشته مريضي به ما امان نداده ، اول تو مريض شدي و 4 تا آمپول زدي . بعد مامان مريض شد . بعد من مريض شدم و دو تا سرم با سفترياكسون زدم . من كم كم داشتم خوب مي شدم كه باز مامان مريض شد و سه تا سرم بهش تجويز كردند . درست روز سوم سرم مامان بازم ساعت 5 صبح حال تو نازنين دخترم بد شد و رفتيم درمانگاه و دو تا آمپول بهت دادند و الان هم وضعيت زياد خوبي نداري ولي انشاله روبراه مي شي .ديروز هم مامان رفت سرم بزنه ، من شما رو تو خونه نگهداشتم ، خانم پرستار سرم رو به زير پوست دست مامان زده بود و كلي دست مامان باد كرده بود . نميدونم چرا اينقدر تو حوزه پزشكي سهل انگاري مي شه . حكمت خدا اين بود كه سال رو با مريضي شروع كنيم . خدا به تمام مريض دار ها صبر بده و تمام مريض هاي خاص و سخت و مريضي هاي طاقت فرسا رو شفا بده . سلامتي نعمت بزرگيه . خلاصه اينكه با درمانگاه سر كوچه قرارداد فاميلي بستيم . احتمالا مامان و بابا ها رو هم بياريم اينجا نشون دكتر بديم تا مشترك ويژه بشيم. الهي قربونت برم .
راستي بابا جوونم جديدا خيلي با پارك و تاب بازي و سرسره بازي حال مي كني .تا پارک یا اسباب بازیهای پارک رو مي بيني دائم كلمه بالا بالا رو تكرار مي كني . خداروشكر كه كم كم داري لذتها و شيريني هاي دنيا رو درك مي كني . چند وقت پيش با امير مهدي و مهديه رفتي شهر بازي و كلي بازي كردي باهاشون . ايام تعطيلات جايي نرفتیم و من بعضی از روزها رو سر کار رفتم . اما بعد از تعطيلات اگر خدا بخواد چند روز مي ريم اصفهان ، انشاله سفرنامه مصور اصفهانت رو هم تو وبلاگت قرار مي دم . خوب من برم بابا . دوستت دارم.
خوب این عکس شما و آیناز خانم تو اواخر سال 91 هستش
وای وای مهمات چهارشنبه سوری ملیسا خانم
همونطور که گفتم شدیدا علاقه پیدا کردی به پارک و اسباب بازیهای پارک
قربون اون چشمهای عروسکیت برم من
نمی دونم چه اصراری داری که خود موز رو مثل هسته هلو فرض می کنی و پوست موز رو میوه قابل خوردن
این نوع خوابیدنت رو که دیگه نگو ، کم جا و به صرفه
ملیسا خانم و بازی با گربه های کبابی سر کوچه
سفره هفت سین مامان که به دلیل وجود مشغله زیاد یکساعت قبل از سال تحویل چیده شد
سفره هفت سین زن عمو و ملیسا خانم
الهی فدات شم واکسن یکسال و نیمی شما رو خیلی اذیت کرد و تا سه روز رنجور بودی
ملیسا خانم در حال تعقل در خصوص وسیله ای به نام جارو برقی
ملیسا ، آریا و پریا - دختر خاله و پسر خاله - سوار بر شیر سنگي
ملیسا خانم تازه از خواب بیدار شده ( بدون شونه و آب و جارو و .... )احتمالا شبش خواب وحشتناک دیده
ملی خانم پلنگ مهربون بابا
ملیسا خان و امیر مهدی و مهدیه ( دختر عمه و پسر عمه )
و....