ملیساملیسا، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 1 روز سن داره

ملیسا ؛ هدیه آسمانی

دخترم، ملیسای بابا، از وقتی که پا به این دنیای خاکی گذاشتی، شروع به نوشتن کردم، نوشتم از عشق پدری که عاشقانه دخارش رو دوست داشت. بمونی یرام با

روز مادر مبارک

سلام بابا جون . اول از همه اینکه باز هم عذر می خوام اگر دیر دارم می نویسم . خیلی مشغله زیاد شده و .... از این حرفها  .دوم اینکه امروز روز مادره ،سالروز تولد حضرت زهرا . انشالله که خانم فاطمه زهرا همیشه نگهدار و پشتیبان تو و فرشته های نازنینی چون تو باشه . عزیزم ، می خوام با تو به مامان تو و همسر خودم این روز رو تبریک بگم اما شایسته تر می بینم که اول به مامانی ها خصوصا مامان لقا تبریک بگیم ، به چند جهت : اول اینکه اگر فداکاریهای مامانی ها نبود من و مامانت هم شاید الان وضعیتمون این نبود و یا تقدیر جور دیگه ای با ما رفتار می کرد . دوم اینکه بودن اونها برای ما مایه دلگرمی و خوشبختیه . همین دعایی که در حق من و تو و مامان می کنند خودش نعمت ...
11 ارديبهشت 1392

دخترم دومين بهار زندگي تو فرا مي رسه اما بدون که چهار فصل كامل نسيت . هواي تو هواي ديگريست .

سلام بابا جوونم . بازم دير شد تا از تو و خوبيهات بنويسم . ازت معذرت ميخوام . خيلي سرم شلوغ بود . خوب بگذريم خانم خانماي من چطوره ؟ الهي فدات شم چقدر ناز و دوست داشتني شدي . چقدر از دوست و آشنا و رهگذر و غريبه با كارها و حرفها و رفتارت دل مي بري . خيلي خانم شدي . هر روز مهر و محبتت رو بيشتر از روز قبل به خانوادت نشون مي دي . دوستت دارم نازگل من . تفاوتي نداره خواب باشم يا بيدار بابا ، زيباترين تصوير پيش چشمام تويي ناز گل من.  من و مامان خيلي دوستت داريم و از ديدن خودت ، چهره معصومانه و قشنگت ، كارها و حرفهات كلي لذت مي بريم . اين اواخر جفت ماماني ها يه مقدار كسالت دارند . از خدا بخواه كه هر چه زودتر حالشون رو خوب كنه . مخصوصا مام...
17 فروردين 1392

ببخشید بابا خیلی دیر شد . اما این تاخیر دلیلی بر کم شدن عشق بابا و مامان به تو نیست

سلام دختر ناز و خوشگلم . ببخشید اگر خیلی دیر شد . از تمام خاله ها و عمو ها هم عذرخواهی می کنم  بخاطر این تاخیرم .این مدت حسابی سرم شلوغ بود و برای سفر کاری به شهرهای دیگه رفته بودم . الهی فدات شم . تو این مدت اتفاقهای زیادی افتاده از جمله اینکه ما به خونه جدیدمون نقل مکان کردیم . اما تو این اثاث کشی خیلی اذیت شدیم . از طرفی بابا کارشناسی ارشد قبول شده ولی هنوز نتونستم تصمیم بگیرم که ادامه تحصیل بدم یا نه . انشاله هر چی خیره پیش میاد . خلاصه اینکه اتفاقات روزمره زیاده اما مهمترینش اینه که بابا و مامان هر روز بیشتر از دیروز عاشق تو و خوبیهای تو می شن . تو این مدت باز هم مثل همیشه  زحمتهای تو افتاده رو دوش بابایی و مامانی . واقعا خیل...
20 بهمن 1391

ملیسا و دومین ماه محرم زندگیش

سلام بابایی جوونم . ببخشید اگر دوباره نوشتنم دیر شد . یه مقدار مشغله کاری و ... خوب بزار بگم از دخمل ناز خوبم که بالاخره افتخار داد و بعد از کلی وقت شروع به تاتی کردن و راه رفتن کرد . الهی فدای اون تنبلیت شم . خوب دهه اول محرم رو گذروندیم . یه اتافقی تو این مدت برات افتاد که نمی تونم اینجا بازگو کنم ، چون مطمئنم همه دعوامون می کنند که چرا مراقب نبودید. به هر حال ما کم کاری کردیم و تو نازنین اون اتفاق افتاد . الهی فدات شم . خدا رو شکر که به خیر گذشت . اما یه خبر خوب برات دارم . آوا خانم دخمل ناناز مهندس بالاخره به دنیا اومد . حالا دیگه یه همبازی خوب داری . درست مثل پریا و آریا . الان که دارم این متن رو می نویسم شما نازنین دختر رو روی میز کا...
13 آذر 1391

سفر نامه ملی خانم در شیراز

سلام بابا جوونم الهی که فدات شم . مش ملی ما از تاریخ 15 تا 19 آبان به همراه خانواده محترمش جهت بازدید سرزمین آبا و اجدادی مامانی جوونش به شیراز عزیمت کرد. الهی فدات شم بابا هر کسی رو دیدی در وهله اول با لفظ زیبای دلام بهش سلام دادی . مخصوصا نینی کوچولوها . الهی قربونت برم با دیدن هر بچه ای کلی ذوق می کردی و انگار دنیا رو بهت دادن . الهی . ملیسا جوون تو این چند روز خیلی جاها رفتیم ، ارگ کریمخان ، تخت جمشید ، حمام کریمخان ، نقش رستم ، باغ ارم ،بازار وکیل ، شهر بازی های مجتمع های تجاری زیتون و ستاره فارس ، وای که چقدر ذوق کرده بودی . از بازی قطار دست بر نمی داشتی و آویزون قار می شدی تا مبادا تو رو ازش جدا نکنیم . خدا رو شکر که خنده و شادی تو ن...
21 آبان 1391

دختر م بیمار و بی حاله . الهی فداش بشم

سلام دخترم . سلام به دختر مریضم . بابا جوونم خیلی دلم گرفته . اشک تو چشمام حلقه زده . نمی دونم آیا با نوشتن این حرفها دد آینده در نظر تو بابای ضعیفی جلوه خواهم کرد یا نه ؟ اما تو مریض شدی و بی تابی . و این بزرگترین دلیل برای بی تاب بودن من و مامان و تمام اعضای خانوادست که دوستت دارند . الهی فدات شم . تو داری کم کم دندون در میاری و درد دندون و لثه داری . از طرفی هم سرمای شدید خوردی و باز گلوت عفونت کرده . دیروز هر چی خوردی حالت تهوع داشتی . هیچ غذایی تو معدت نمی مونه و نا توان شدی . طفلک مامانی و بابایی خیلی نگرانت بودند . مطمئنم که با اشک ریختن تو ، مامانی هم بی تاب شده و ناراحت . بابایی هم همینور . الهی فدات شم . دیروز بردیمت دکتر . امان ا...
24 مهر 1391

سالروز قمری عقد مامان و بابا

ملیسای بابا سلام . دیشب که شب ولادت آقا امام رضا بود قسمت دوم جشن تولد تو گل دخترم رو با حضور خانوادم گرفتیم . آخه خانواده بابا برای سالگرد فوت مادربزرگ بابا رفته بودند شهرستان . خیلی خوش گذشت . کلی ذوق کرده بودی و درست مثل بابا که شبها مثل جغد شارژ می شه تو هم سر کیف بودی و کلی حال کردی . تازه شب ساعت یک و نیم هم به زور خوابوندیمت . الهی فدات شم . از طرفی چون یک روز قبل از جشن مامانی و خانوادم رو دعوت کرده بودیم و فرصت کافی نداشتند کادوی نقدی بهت دادند ، ما هم تصمیم گرفتیم اگر بشه یه صندلی غذاخوری برات بخریم ، هر چی باشه دیگه بزرگ شدی و هم سفره ما می شی . الهی قربونت برم . راستی بابا یک مناسبت دیگه هم داریم ، امروز سالروز قمری عقد کنان من ...
7 مهر 1391

سالروز تولد یکسالگی ملیسا و سی و یکسالگی بابای ملیسا

قبل از هر کاری و هر حرفی می خوام با تمام وجودم و از صمیم قلبم ، از خدا تشکر کنم . می خوام خدای خودم رو شاکر باشم که تو نازنین رو به دنیای ما هدیه داد و از همه مهمتر اینکه یکسال به بهانه وجود تو شیرین عسلم ، طعم زندگی ما رو دلچسب و گواراتر از همیشه ، تو این روزگار سخت و نامهربون ، به جلو پیش برد . لذت دیدن خنده ها و گریه هات ، بلند شدنت از روی زمین ، نشستنت ، دلبری کردنت ، بابا و مامان گفتنت و خلاصه تموم خوبیهای تو ، دنیا رو برای من و مامانت زیبا و دلنشین کرد . سلام دخترم . سلام می دم به دختری که یکسال از پا گذاشتنش به این دنیا سپری شد ، سلام به دختری که لیاقتش خیلی بیتر از توان و تلاش منه . ملیسای خوبم ، چقدر قشنگه حس داشتن و بودن در کن...
1 مهر 1391

تنها بنایی که هرچه بیشتر بلرزه ، محکمتر میشه ، دله ! ای دلیل لرزش دل بابا

سلام بابا جوونم . ببخشید اگر خیلی وقته که نیومدم برات بنویسم . شرمنده ام. این مدت خیلی کارم زیاده و سرم خیلی شلوغه . الهی فدات شم . چند تا مناسبت داشتیم تو این چند روز گذشته : اولین و مهمترینش اینه که سالگرد ازدواج و روز عروسی من و مامانت تو روز بیست و یکم مرداد ماه رو پشت سر گذاشتیم . چقدر زود گذشت . خدا رو شکر می کنم که مامانت رو تو این دنیای زیبا قسمت من کرد و صد هزار بار بیشتر شاکرم که تو نازنین رو به زندگی من و مامان آورد و زندگی ما رو شیرین تر و دلنشین تر از همیشه کرد . الهی فدات شم.دومین مناسبت تولد مامانی بود که انشالله صد سال دیگه صحیح و سالم باشه . سومین مناسبت سالگرد ازدواج مامانی و بابایی در روز بیست و چهارم مرداد ماه و سالروز ا...
6 شهريور 1391